به گزارش نسیم خنداب به نقل از ایسنا، جمشید
مرادی که متولد 1339 است و در سالهای اوج مبارزات مردم ایران علیه رژیم
پهلوی سالهای را آخر دبیرستان را میگذرانده و در سال 57 از دبیرستان
فارغالتحصیل شده در تبیین خاطراتش به عنوان یک فعال انقلابی گفت: در
روستای دهسد، یکی از روستاهای خنداب زندگی میکردیم و در همان سالها بود
که برای ادامه تحصیل به اراک آمدم.
وی افزود: این روستا در زمان انقلاب، به واسطه حضور پررنگ روحانیت نسبت به دیگر روستاها شرایطی استثنایی داشت و بویژه در مناسبتهای مذهبی مثل ایام محرم و صفر و تولد و وفات ائمه(ع) روحانیون از قم به روستا میآمدند و این روستا به نوعی مرکز تبلیغات دینی آنها محسوب میشد. این شرایط از سالهای 42 هم در این روستا برقرار بود و مردم این روستا از آگاهیبخشی روحانیون بهرههای زیادی میبردند. بزرگترها میگفتند مردم روستای دهسد همزمان با جریانات قم در سال 42 فعالیتهایی را شروع کرده بودند و از روحانیونی که به این روستا میآمدند اطلاعات میگرفتند. روزی روحانی حاضر در روستا اعلام کرده بود که گوش دادن رادیو بواسطه پخش برنامههایی که مخالف شرع است، حرام است؛ مردم با شنیدن این تحریم، رادیوهای ترانزیستوری خود را جمع کردند و در جاده چیدند و یک ماشین از روی آنها رد شد و همه را شکست.
مبارزان از پیر و جوان باور داشتند که حق، آمدنی و باطل رفتنی است، مرادی در اینباره گفت: ما در محیطی بزرگ شدیم که این باور وجود داشت و میدانستیم حق واقعیتی است که همواره جایگاه دارد. نظر ما نسبت به رژیم شاه تحت تأثیر روحانیت و با آگاه شدن از شرایط روز و احکام دین اسلام به عنوان یک دین کامل، منفی بود. وقتی برای ادامه تحصیل در دوران راهنمایی و دبیرستان به اراک آمدیم با افراد مختلفی مواجه شدیم که حتی در برخی موارد رویکردشان اسلامی نبود ولی با رژیم مبارزه میکردند مثل معلمی که کمونیست بود و عقیده خود را به صراحت اعلام میکرد و همینطور کسانی که با عقاید ما موافق بودند که یا آن را به صراحت اعلام میکردند و یا در سینه نگاه میداشتند.
خانهای که به همراه چند نفر از دوستانم در آن زندگی میکردیم محل رفت و آمد روحانیونی از قم بود. آنها برای ما اعلامیههای امام و کاستهایی از سخنرانیهای ایشان میآوردند. ما آنها را با امکانات اولیهای که داشتیم تکثیر کرده و توزیع میکردیم و وقتی به دبیرستان رفتیم و فعالیتمان بیشتر شد این روحانیون را در روستاها نیز همراهی میکردیم.
دوران دبیرستان را در مدرسه صمصامی بیات که مدرسهای ویژه بچههای مسئولان بود گذراندم؛ از آنجا که شاگرد اول مدرسه دوران راهنماییام بودم و این مدرسه هم به دنبال دانشآموزان نخبه بود در این مدرسه پذیرفته شدم اما، با توجه به نوع فعالیتها و طرز فکرم به نوعی در این مدرسه تک افتاده بودم ولی علیرغم این شرایط فعال بودم.
پایگاههای اصلی مبارزات انقلابی در روستاها مسجد بود؛ به گفته مرادی پایگاههای مهم مبارزه در اراک مدرسه حاج محمدابراهیم و مدرسه آقاضیاءالدین و هر جا که روحانیت متعهد حضور داشت بود.
وی افزود: علوه بر حضورم در این پایگاهها رفتار و دغدغههای اسلامی من در دوران تحصیل همواره مورد توجه معلمان قرار میگرفت و بعضی وقتها گرفتاریهایی هم برایم درست میکرد که یک نمونهاش در مدرسه صمصامی رخ داد و باعث شد به دلیل نوشتن انشایی که طرز فکرم را در آن آورده بودم سه روز از مدرسه اخراج شوم ولی در نهایت در خرداد 57 دیپلم گرفتم.
در آن دوران یکی از مراکز فعال مبارزاتی در اراک مدرسه علمیه حاج محمدابراهیم بود و سخنرانانی مثل آلاسحاق و وفایی و روحانیونی با لباس مبدل آنجا سخنرانی میکردند؛ مرادی که بعد از دبیرستان بیشتر فعالیتهای مبارزاتیاش را در خنداب دنبال کرده اظهار کرد: آنروزها در دهسد بیش از 90 درصد جوانان فعال بودند و البته این مهم به پاسگاه محل گزارش میشد. با شروع درگیریهای سال 57، عمال شاه و خوانین، افرادی ناآگاه را علیه انقلابیون تحریک میکردند و با توجه به فعالیت چشمگیر جوانان روستای دهسد در یکی از همان روزها جمعی از مخالفان از روستاهای همجوار وارد روستا شدند و از ابتدای ورود تمام شیشهها را شکستند و مسجد را که ما در آن بودیم محاصره کردند و به زدوخورد با جوانان پرداختند که به دنبال آن بسیاری زخمی شدند و حتی حال برخی وخیم بود.
در آنزمان به فرماندهان پاسگاهها دستور داده شده بود که از پاسگاه خارج نشده و در صورت بروز درگیری از پاسگاه مراقبت کنند؛ مرادی نیز این وقایع را یادآوری کرده و افزود: این اتفاقات در دهسد نیز رخ داد و فرمانده پاسگاه که آدم خوبی هم بود اعلام کرد که علیرغم اینکه قلبا با ما همفکر و همراه است نمیتواند از ما مراقبت کند اما، بچهها با شنیدن این حرف از رئیس پاسگاه، فعالتر هم شدند. آنها که به ما حمله کردند فریب عوامل امینتی و خوانین را خورده بودند. اینگونه اقدامات همه جا رخ میداد و غارت سنجان از جمله آنها بود.
وی که در اوایل پاییز 57 متوجه شده بود ساواک به دنبال دستگیر کردنش است به سفارش یکی از بزرگان شهر به اسم پاکپور که فرزندش در جنگ به شهادت رسید به تهران رفته و آنجا به مبارزه ادامه داد؛ وی با ذکر خاطراتی از آن دوران افزود: پس از پیروزی انقلاب با حمایت حاج مصطفی پاکپور در دهسد پایگاهی راه انداختیم. بعد از پیروزی انقلاب و با درگیریهایی که به واسطه حضور خوانین در روستاها ایجاد شد تعدادی از مردم کشته و زخمی میشدند و این پایگاهها میتوانستند امنیت را برقرار کنند و اینکار را کردند. در آنزمان حدود سه هزار و 400 قبضه اسلحه را از دست مردم جمع کردیم. با دستور امام در خصوص تشکیل سپاه در دهم شهریور 58 سپاه اراک را هم تشکیل دادیم.
مرادی نا آرامیهای سال 60 را خوب به یاد داشت و در اینباره گفت: در سالهای آغازین بعد از انقلاب تا اواخر سال 60 نا آرامیهای زیادی در کشور وجود داشت مثل نا آرامیهایی که کومله در کردستان و منافقین در برخی استانها ایجاد کردند. برخی از فعالان انقلابی آنزمان به دست منافقین ترور شدند که علی امیدی، حاج اصغر عسگری و غلامرضا پورملایری از آن جمله بودند.
در آن سالها علاوه بر حضور در کردستان در سپاه اراک نیز فرمانده عملیات بودم و در کنار شهید آنجفی خدمت میکردیم و وقتی من قائممقام عملیات سپاه شدم ایشان فرمانده عملیات شد.
وی که زمانی ریاست بنیاد شهید استان را نیز برعهده داشته است افزود: در ابتدای پیروزی انقلاب خواسته ما از دولت جدید پیاده کردن اصول اسلام بود. بررسی وصیتنامه شهدا نیز نشان داد که دغدغه اصلی آنها ولایت فقیه بوده و در هر وصیتنامه به طور میانگین دو بار نام ولی فقیه آمده بود. آنها خواهان حرکت در خط ولایت بودند و ما که همرزم آنها بودیم هم همین خواسته را داشتیم.
وی در ادامه با بیان اینکه انقلاب چالشهای زیادی را پشت سر گذاشته و معاندین هیچوقت این کشور را آرام نگذاشته اند گفت: از طرفی جنگ را بر ما تحمیل کردند و از طرف دیگر منافقین فعالان انقلابی را ترور میکردند و مشکل ایجاد میکردند ولی علیرغم مشکلاتی که ایجاد شد انقلاب مسیر خود را طی کرد و امروز به دیگر کشورها صادر شده است و انتظار امروز ما نیز از همه دولتها اینست که پیرو خط ولایت باشند.
وی در پایان با تأکید براینکه برای رسیدن به اهداف انقلاب باید دستورات ولایت فقیه را انجام دهیم گفت: باید ببینیم خواست شهدا چه بوده. وقتی فداکاری بچهها را در دوران جنگ به یاد میآوریم به این نتیجه میرسیم که به دور از انصاف است که خون آنها پایمال شود.