این البته استدلال نیست که از گذشتهها مواضع افراد را بیرون بکشیم و آنها را بابت تغییر موضعشان نسبت به افرادی که تغییر کردهاند، تخطئه کنیم. اختلاف نظر حدادعادل و احمدینژاد هم نشانی از ارزشمندی منتقدان و مخالفان آنها ندارد؛ وگرنه به همین سیاق میتوان امثال عبدی را همنوا با ضدانقلاب در بسیاری مواضع دانست که بعید است چنین قیاسی خوشایند عبدی و دوستانش باشد. شمر ملعون هم زمان امام علی علیهالسلام جانباز نبرد تحت فرماندهی امام بود، اما بعد تبدیل به قاتل امام حسین علیهالسلام شد.
از سویی حتی آنانی که با هم در مسائلی وحدت نظر دارند، در برههای دیگر و در مسئلهای دیگر میتوانند اختلاف نظر داشته باشند. از قضا در جبههای که عباس عبدی برای آن قلم میزند، چرخشهای ۱۸۰ درجهای سیاسی و انتخاباتی خیلی معمول است و اتفاق عجیبی هم از سوی عبدی و همفکرانش به نظر نمیرسد. اصلاحطلبان مرحوم هاشمی را عالیجناب سرخپوش مینامیدند، او را قاتل میدانستند و با تخریبهای گسترده شخصیتی انصراف از نمایندگی مجلس ششم را بر او تحمیل کردند؛ اما بعدها همین هاشمی رفسنجانی لیدر اصلاحطلبان شد و با نظر او برای حمایت از حسن روحانی توافق کردند.
این تنها چرخش سیاسی اصلاحطلبان نبود. همین حسن روحانی در سال ۷۸ مقابل اصلاحطلبان بود و نطق غرایی علیه مجریان حوادث کوی دانشگاه انجام داد، اما سالها بعد در حمایت از او برای انتخابات از هیچ امر درست و غلطی فروگذار نکردند.
اصلاحطلبان سالها علیه وزارت اطلاعات محمد ریشهری در دهه ۶۰ و برخورد با بیت آیتالله منتظری سخن راندند، در باب وزارت اطلاعات قربانعلی دری نجف آبادی و قتلهای زنجیرهای هم همین موضع را داشتند، اما در انتخابات مجلس خبرگان سال ۹۴ برای آنکه رقبایشان رأی نیاورند، مردم را تشویق به رأی دادن به ریشهری و دری نجف آبادی کردند! بنابراین بهتر نیست که آقای عبدی فکر این باشند که ساختار اگر در اوج اصلاحطلبی باشد، چقدر آفتاب پرست گونه خواهد بود؟